نازنین وطن

۩۞۩ اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم ۩۞۩

نازنین وطن

۩۞۩ اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم ۩۞۩

یک داستان چینی

سلام 

روزی یک دوست مطلبی را برایم فرستاد که به نظرم ارزش آن را دارد که آن را در اختیار دیگران قرار دهم، به این امید که همگی به کاستی های خود به عنوان یک فرصت نگاه کنیم. ...  

 

یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد
یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت . .....

یک داستان چینی
نمایه ای از خرد باستان
یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد
یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت .
هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه می رسید ، کوزه نیمه پر بود....................
 
 دو سال تمام ، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد .
البته کوزۀ سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید.
ولی بیچاره کوزۀ ترک دار از خودش خجالت می کشید . از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند ، می توانست انجام دهد .
پس از دوسال سرانجام روزی کوزۀ ترک دار در کنار جویبار به زن گفت :
من از خویشتن شرمسارم . زیرا این شکافی که در پهلوی من است ، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی ، من نیمه پر هستم .
پیر زن لبخندی زد و به کوزۀ ترک دار گفت :
آیا تو به گل هائی که در این سوی راه ، یعنی سوئی که تو هستی ، توجه کرده ای ؟ می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروئیده است .
من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم ، و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی.
دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام  و خانه ام را با آنها
 آراسته ام .
اگر تو این ترک را نداشتی ، هرگز این گل ها و زیبائی آنها به خانۀ من راه نمی یافت .
هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم
ولی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی
ما را دلپذیر و شیرین می سازد .
ما باید انسان ها را همان جور که هستند بپذیریم و خوبی را که در آنهاست ببینیم .
برای همۀ شما کوزه های ترک برداشته آرزوی خوشی می کنم و یادتان باشد که گل هائی را که در سمت شما روئیده اند ببوئید.
از کاستی های خود نهراسیم
زیرا خداوند در راه زندگی ما
گل هائی کاشته است
که کاستی های ما آنها را می رویاند .

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد حسین او چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ق.ظ http://mirbaagheri.blogfa.com

سلام .
خوبید ؟

مطلب خیلی جالبی بود .
سپاس !

حرفی ندارم بزنم .باید برم در مورد این داستان چینی فکر کنم .

پس با اجازتون !

سر بزنید . منتظرم . [لبخند]

سلام . ممنون که سر زدید !!!
تبریک می گم لینک شدید.........

بابک چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام
میبینم که وبلاگت را با داستان های من به روز میکنی؟!
یه کم خلاقیت داشته باش ...
شوخی کردم. قشنگ بود. اگه بیشتر به پیام آن در زندگی دقت کنیم می تونیم بهتر بهره ببریم.

آرش چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام قشنگ بید! با تشکر از دوستتون که این مطلبو بهتون داده بود!

تلنگر جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ب.ظ http://talangor86.blogsky.com


سلام به همه دوستان
چند شبی است که با تعدادی از دوستان بحث های داغی داریم حول محور حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، و مسائلی که به این بهانه فرصت طرحشون دست داده.
تصمیم گرفتیم برای اینکه یه بار دیگه این مسائلو درست بررسی کنیم یه تریبون آزاد تو وبلاگ تلنگر راه بندازیم.
از همه دوستان این خانه دعوت می کنیم تشریف بیارن تریبون آزاد و بحث کنن.
www.Talangor86.blogsky.com

کیمیا(َanne) جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:21 ب.ظ http://betunkhoshmigzare.blogfa.com

سلام!
خیلی جالب بود...!
ممنون که سر زدی...
به روزیم...اگه دوست داشتی سر بزن...
بهاری باشی...

سیمین دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ق.ظ

جالبند مطالبتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد