نازنین وطن

۩۞۩ اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم ۩۞۩

نازنین وطن

۩۞۩ اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم ۩۞۩

قدس از آن ماست ...



برای تو چه شعری بگویم
که غم دلخراش تو در آن جا بگیرد
برای تو چه جمله ای بسازم
که بتواند داغ بزرگ و جان گداز تو را بیان کند
کدام واژه مصیبت سنگین تو را بر دوش تواند کشید 
یا کدام واژه و عبارت می تواند بار ذلت دشمنان تو را با خود حمل کند
و ننگ پلیدی و پستی آنان را بپذیرد
چه کلماتی می توانند بیانگر این همه جنایات دلخراش غزه باشند

...




برای تو چه شعری بگویم
تو به شعر من نیازی نداری
یعنی امروز روز شعر گفتن نیست
شعر را وقتی باید گفت که مصیبتی تمام شده باشد
و تو یا پیروز باشی و من غریو شادمانیت را سر دهم
و یا به شهادت رسیده باشی و من مظلومیتت را فریاد بزنم

اما امروز زمان شعر گفتن نیست
اگر بتوانم به کمکت بیایم و برای نجاتت از چنگال دشمن خونخوار بجنگم
و یا اگر نمی توانم از غصه ات بمیرم !




من نمی خواهم شعر بگویم
فقط می خواهم به تو بگویم
که من در کنار تو هستم
من با تو هستم
و تو پاره ی تن من هستی
هر بمب و موشکی که بر خانه تو فرود می آید
بر خانه من هم فرود می آید
هر زخمی که بر پیکر تو می رسد
بر پیکر من هم می رسد
من از تو جدا نیستم
امروز بیشتر از همه وقت های دیگر تو را دوست دارم
و با تو احساس هم دردی می کنم
من در زیر آوار در کنار کودکان تو ام
من مظلومیت و غربت شما را با تمام وجودم حس می کنم




من نمی خواهم شعر بگویم
فقط می خواهم بگویم که دشمن دشمنان شما یم
دشمن جنایتکاران صهیو نیست که همچون گرگ های درنده به شما حمله کرده اند
و دشمن کسانی که ناجوانمردانه از انها حمایت می کنند
و برایشان تبلیغات دروغین به راه می اندازند
و دشمن کسانی که از سر ترس و بزدلی و خیانت با آنها سازش می کنند 
من دشمن کسانی هستم که برای ریختن خون پاک تو
و خراب کردن خانه و کاشانه ات قطعنامه امضاء می کنند
آه که غم بزرگ تو و درد پلیدی دشمنانت بر قلبم چه سنگینی می کند
تو مسلمانی و من هم !
پس من و تو یکی هستیم و از هم جدا نیستیم
کاش می توانستم برای نابودی دشمنانت دست به کاری بزرگ بزنم
شعر من به چه درد تو می خورد ؟




 

تو فرصت خواندن شعر مرا نداری
کاش می توانستم به جای شعر موشکی بسازم
و کاخ های نحس دشمنانت را ویران کنم
کاش می توانستم مسلمانان را جمع کنم
و لشگری بزرگ به سویت روانه کنم
تا تو را در مقابل ظلم دشمنانت در پناه خود بگیرند
ولی دلم روشن است که فردا از آن تو است 
فردا که امام زمانم (عج) بیاید کسی جرأت جسارت به حریم تو را نخواهد داشت

نظرات 1 + ارسال نظر

آموزش زبان انگلیسی
داستان انگلیسی.نمونه سوال زبان .طرح درس زبان .گرامر دوره راهنمای و دبیرستان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد