نازنین وطن

۩۞۩ اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم ۩۞۩

نازنین وطن

۩۞۩ اَلـلّـهُـمَّ صَـلِّ عـَلـی مُـحَـمَّـد وَ آل مُـحـَمَّـد و عَجِّل فَرَجَهُم ۩۞۩

عرفۀ امام حسین علیه السلام

  

 

دیگر زمین هیچ وقت چنین مجلس ذکری به خود نخواهد دید
و آسمان هیچ وقت چنین مناجاتی نخواهد شنید
حتی وقتی که آقا بیاید...تو دعا بخوانی و زینب گریه کند
دو امام معصوم‌، عباس، علی اکبر؛ قاسم، عبدالله... با تو زمزمه کنند
رباب، دخترش را کنار دست نشانده باشد و شیرخواره اش را در آغوش کشیده باشد و هم نوای تو اشک بریزد....دیگر هیچ وقت هیچ وقت تکرار نمی شود... گفتی الحمد لله الذی لیس لقضائه دافع خدایا! من با پای خودم آمده ام که ذبح عظیم تو باشم نکند بلاهای کربلا را از من دفع کنی ...

می‌دانستی همه ی دارو ندار خدا تویی می دانستی محبوب نازک دل تو دل این را ندارد که این بار به تیغ اجازه ی بریدن بدهد گفتی اشکو الیک غربتی و بُعد داری دلم برایت تنگ شده . به تنهائی ام رحم کن شاید همان لحظه ها بود که مسلم را از پله های دارالاماره بالا می بردند....گفتی أسألک بنور وجهک الذی أشرقت له الارض و السموات أن لا تمیتنی علی غضبک و لا تنزل بی سخطک... به صورت خون گرفته‌ی خودم قسمت می دهم حسین چه جوری برایت بمیرد تو راضی تر می شوی؟ لک العتبی لک العتبی حتی ترضی... کمر حسین شکسته باشد از او راضی می شوی؟ پیشانی اش شکافته باشد چه؟ بگذار تیر به قلبش بنشیند عیبی ندارد. سنگبارانش کنند اصلا شمر بیاید روی سینه اش بنشیند فقط تو راضی باش فقط تو راضی باش گفتی خدایا تو قبلا هم رفیق و دوست و خلیل و کلیم داشته‌ای اما حساب حسین با همه‌ی اینها فرق می‌کند یا مقیّض الرّکب لیوسف فی البلد القفر و مخرجه من الجُبّ و جاعله بعد العبودیّة ملکا یا رادّه علی یعقوب بعد أن ابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیمیک وقت مرا از گودی قتلگاه بیرون نیاوری بگذار گرگ های آل ابوسفیان ... و شاید این ها را می گفتی که زینب هم بشنودیا رادّه علی یعقوب... یا کاشف الضر و البلوی عن ایّوب و ممسک یدی ابراهیم عن ذبح اسماعیل بَعد کبر سنّه ...عاطفه ی تو که از ابراهیم کمتر نیست حسین! از تو هم سنی گذشته جوان تو کمتر از اسماعیل دلبری نمی داند حتی طفل شیر خواره ات ... شاید این ها را گفتی که علی اکبر هم بشنود که رباب هم... یا من فلق البحر لبنی اسرائیل فأنجاهم... و توی دلت می گفتی عباسم این بار قرار نیست دریایی شکافته شود و کسی راه باز کند ... گفتی یا من دعَوتُه مریضا فشفانی و عریانا فکسانی و جائعا فأشبعنی و عطشانا فأروانی خدایا! تو زیاد به حسینت مهربانی کرده ای زیاد گرسنگی و تشنگی اش را رفع کرده ای این یک بار تشنگی حسینت را طاقت بیاور حسین تو کسی نیست که کسی از پیش او دست خالی برگردد بگذار این بار پیراهنش را هم...گفتی فبأیّ شیء أستقبلک یا مولای أ بسمعی؟ أم ببصری؟ ام بلسانی؟ أم بیدی؟ أم برجلی؟ ألیس کلها نعمک عندی و بکلّها عصیتک ؟ خدایا ! زبان حسین خشکیده باشد چشم هایش سیاهی برود همه جایش قطعه قطعه شده باشد حسین را می بخشی؟گفتی اللهم إنّک یجیب المضطر و تکشف السّوء و تغیث الکروب و تشفی السقیم و تغنی الفقیر و تجبر الکسیر و ترحم الصغیر و تعین الکبیر و لیس دونک ظهیر و أنت العلی الکبیر المطلق المکبل الاسیر یا رازق الطفل الصغیر یا عصمة الخائف المستجیر خدایا فقط یک چیز هست که حسین هم طاقت دیدنش را ندارد... به بچه های کوچک حسین وقتی از وحشت بین آتش ها می دوند خودت رحم کن زینب را خودت یاری کن آخر آنها کسی را جز تو ندارند ...گفتییا اجود الاجودین و اکرم الاکرمین الیک اقبلنا موقنین و لبیتک الحرام ءامّین قاصدی فاعنّا علی مناسکنا و اکمل لنا حجّنا... خدایا هنوز حج حسین تمام نشده هنوز حسین قربانی هایش را نداده... کمکش کن که...

راوی می گوید حسین به اینجا که رسید از چشم های زیبایش مثل دو مشک ، اشک سرازیر بود

یا اسمع السامعین هرچقدر دوست داری مناجات حسینت را گوش کن یا ابصر الناظرین سیر حسینت را تماشا کن! یا رب یا رب یارب... راوی می گوید حالا دیگر صدای گریه ی اهل بیت هم به آسمان بلند شده بود فکر کن با هرکدام از این صداهای گریه باید یک بار جدا عرفه خواند... با صدای گریه ی عباس...صدای گریه زینب ...صدای گریه ی رباب صدای گریه ی قاسم ...صدای گریه ی عبدالله... حتی صدای گریه ی علی اصغر... راستی ! چقدر جای حر خالی بود...

نظرات 4 + ارسال نظر
غریبه پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.mohsenblog67.blogfa

سلام خوبی؟ چه خبرا سری نمیزنی احوالی نمی گیری؟

افغانستان قلب جهان ۲ جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ق.ظ http://staraf.afblogfa.com

سلام
خوبی ؟
وب مناسبی داری
اگه مایلی منو لینک کن و بگو تا به چه اسمی لینک کنم
خدا نگهدار

افغانستان قلب جهان ۲ جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:37 ق.ظ http://staraf.afblogfa.com

سلام
شما را لینک کردم

سلام . من هم شما را لینک کردم.
موفق باشید.

ز دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ق.ظ

دشت غوغا بود ، غوغا بود ، غوغا در غدیر
موج مى ‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ‏
بى‏ گمان بارى رقم مى‏ خورد فردا در غدیر

اى فراموشان باطل سر به پایین افکنید
چون پیغمبر دست حق را برد بالا در غدیر

حیف اما کاروان منزل به منزل مى ‏گذشت‏
کاروان مى ‏رفت و حق مى‏ ماند تنها در غدیر !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد