ولایت یعنى تنها على را حاکم گرفتن و تنها او را دوست داشتن و این ولایت و سرپرستى است که معاویه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و از آن بهرهاى ندارند، که حاکم در درون آنها و محرک در وجود آنها امر على و دستور على نیست؛ که هواها و حرفها و جلوهها در آنها حکومت دارند.
معاویه گر چه على را دوست دارد، ولى سلطنت را بیشتر از على خواهان است و دوستدار آن است.
و احمد حنبل گر چه براى على شعر مىسراید اما حکومت دیگرى را به عهده دارد.
و جرج جرداق گر چه از على مىنویسد، اما براى على نمىنویسد؛ که محرکى دیگر دارد و عاطفهاى فقط او را به چرخ انداخته است.
اما مالک؟
این مالک است که ولایت على را به عهده دارد و این بار گران را به آسانى مىکشد.
مالک چند سال براى نابودى معاویه رنج کشیده و کوشش کرده است.
خویش و فامیل و قبیلهاش را به خون کشیده، شبها و روزها را بر روى لبهى تیغ و سرِ نیزهها گذرانده و شمشیر زده و شمشیر زده تا این که لشگر شام را عقب رانده و معاویه را به حرکت وادار کرده و در بیرون از خیمه آمادهى فرار نموده، هان چیزى نمانده تا این بت بزرگ بشکند و این طاغوت سرکش بمیرد و یا فرارى شود و مالک به هدف نهایى، به پیروزى محبوب دست بیابد و در میان قومش و در میان تمام مردم به بزرگى معرفى شود و بر رقیب خودش، اشعث و بر قبیلهى رقیبش، کِنده، پیروز شود.
درست در این هنگام، در این هنگام، على او را میخواند، على او را مىطلبد. على مىگوید که برگردد واو بدون تامل بر می گردد.
(برگرفته از کتاب غدیر استادصفائی)
سلام.
مطلب شما در سایت حرف تو درج شد
آدرس : http://harfeto.ir/?q=node/1742
با لینک سایت حرف تو وبلاگ نویسان ارزشی را حمایت کنید
در صورت تمایل هنگام به روز شدن ما را مطلع سازید
یا علی مدد
سلام
تشکر از تشریف فرمایی شما.....
خدانگهدار...........